می نویسم " تـــــــو " واین "تو" ، یعنی همه چیز تمام من تمام ناتمامِ من همه ی من می نویسم از " تو " ناگاه تمام واژه هایم خیس می شوند ناگاه اشک هایم پر میشوند از عطر وجودت و می بارم برای " تو " می نویسم " تو " نگاهت مرا به ستوه می آورد " تو " تکرار نشدنی هستی کدام واژه بعد از تو برایم معنا خواهد داشت می نویسم " تو " و " تو " را پنهان میکنم در پستوی سینه ام در تمام لحظات خیالم خودم را آنگونه خواهم ساخت که تو دوست می داری تا به روزگار بودن با تو، بهترین باشم برای تو . چشمان عاشقم همچنان تورا می نگرند تا بدرون تو ره یابند و موجی از دوست داشتن و عشق را به درون تو جاری سازند من با تو خواهم ماند ، تا ابد ، چنان كه عهد كرده بودم .. و تو را برای تو خواهم خواست، و خودم را برای تو اگر خسته شدی به من تکیه بده من عاشق شانه های تو هستم چرا که در چشمان خسته تو خودم را می یابم و شوق فداکاری را .. من همواره امیدوار خواهم ماند كه روزی از روزگاران با تو باشم و برای تو و بهترین برای تو ...